صبح جمعه با گوشه؛ هنوز حسرت پیراهن تو در تن من است

رقص دستها

صبح جمعه با گوشه؛ اگر چنان بودی که دست ما نبُریدَندی، دل ما بُریدَندی

آرامگاه سعدی، شیراز

جمعه سعدی؛ خَبرت خَراب‌تر کرد جراحت جُدایی

فیلم بدون عشق

صبح جمعه با گوشه؛ زندگی لیلی‌ست، مجنونانه باید زیستن

گرافیتی

صبح جمعه با گوشه؛ دیوانه‌ای باید، تا راه را به شما نشان دهد

صبح جمعه با گوشه؛ درخت زندگی به ناگاه خشک می‌شود

صبح جمعه با گوشه: این برادر شما دیگر از شمردن خسته شده‌

صبح جمعه با گوشه: تو اصلاً چه را به یاد داری جز درخت و آسمان و دردت را

صبح جمعه با گوشه: این خرگوش که از سمت راست می‌آید

جمعه سیاه برزیل

صبح جمعه با گوشه؛ گذار از «داشتن» و ورود به مرحلهٔ «به نظر آمدن»

صفوان داحول

صبح جمعه با گوشه؛ این جهان را نه تغییر دادم نه تفسیر کردم

مارک شاگال

صبح جمعه با گوشه؛ مردن به عاشق شدن می‌ماند