صبح جمعه با گوشه؛ زبان عزیزتر است اکنون یا دهان؟

بنکسی پناهندگان
آهنگ‌های این هفته، از سرزمین‌ها و زبان‌های جورواجور می‌آیند. کلمه، هنوز قدرت دارد و می‌شود با بازی‌کردن با آن، احساسات یا عقل و هوش آدم‌ها را به بازی گرفت. هنوز می‌شود دشمنی تراشید و با زبان، به مردم قبولاند که ای مردم! چه نشسته‌اید که مشکل شما این دشمن است، من دور این مشکل دیوار می‌کشم، پولش را هم نه از جیب شما که از خود دشمن می‌گیرم و می‌پردازم، من یگانه ناجی شما هستم. من درآمدتان و سفره‌تان را دوبرابر می‌کنم…
ظاهرا جوامع، هر چند وقت یکبار، دچار یک‌جور سکسکه می‌شوند و به جای آنکه به داشته‌های خوب یا به قول مذهبی‌ها، به «نعمت‌هایشان» فکر کنند، طمع می‌کنند و فرمان را می‌دهند دست آدم‌هایی که فرهنگ و جامعه را برمی‌گردانند به چند دهه قبل. معمولا در این نقل و انتقال و در واقع، عقبگرد، گروه‌هایی که رُشد و پیشرفت‌شان را سخت‌تر به‌‌دست آورده‌اند -مثل زنان و مهاجران- بیشتر آسیب می‌بینند.

فکرش را بکنید رئیس جمهور مملکتی معتقد باشد «زن‌ها را بعد از سی‌وپنج سالگی باید کنار گذاشت».
بگذریم و به آهنگ‌های صبح جمعه با گوشه۱۹۲ گوش کنیم، آواهایی که شنیدن‌شان خوش است، حتی اگر زبان‌شان را ندانیم.

صدا همان که می‌شنوی نیست/سگ از سکوت به وجد می‌آید

و دزد بر سر بام/سماع می‌کند با ماه

زبان عزیزتر است اکنون یا دهان؟

که سنگ راه دهان را/هزار بار تمرین کرده‌است

صدا که می‌شکند/حرف که چرک می‌کند

جمله‌ها که نقطه‌چین می‌شوند/پیری یا بچه‌یی که خود را می‌کشد

تازه معنا روشن می‌شود

قسمتی از «بی‌خوابی»، محمد مختاری

گرافیتی: بنکسی

نظر شما