صبح جمعه با گوشهٔ گذشته؛ پذیرایی خُشک و خالی

جمعه، گذشته و «صبح جمعه با گوشهٔ» ازیاد رفته و بیات، به چه درد می‌خورَد؟
آمدم آب و روغن موتور گوشه را چک کنم که دیدم آمار بازدید سایت، مثل گذشته، در شب و روز جمعه، بالا رفته و انگار خلقی به هوای شنیدن صبح جمعه‌ای دیگر، به گوشه آمده‌اند و دست خالی رفته‌اند.
فی‌الحال، متن جان‌نوازی از «رساله موران» شهاب‌الدین سهروردی را گذاشتم توی سینی گوشه و با چندتایی آهنگ «بی کلام» یا به‌قول دستفروشی در میدان توپخانه تهران، «خشک» –
صبح جمعه با گوشه ۲۶۷ را هم هر طور که بود آماده کردم؛ که گفته‌اند «در خانه اگر کس است/ یک پذیرایی خشک و خالی هم خوش است.»**
تا خانه‌ای هست، نباید مهمان را دست‌خالی برگرداند. بهتر است خانه از پای‌بست ویران شود ولی مهمان، بی‌پذیرایی -هر چند خشک و خالی- از خانهٔ «نیم‌بست» برگردانده نشود.

بشنوید آهنگ‌های جمعه دویست‌وشصت‌وهفتم را؛ شنبه یا یکشنبه چه کم از جمعه دارد؟

خُفّاشی چند را با حِربا (آفتاب‌پرست) خصومت افتاد. حربای مسکین را آن‌شب محبوس بداشتند تا بامداد.

اتفاق کردند بر قتل او. اما دل ایشان بر آن قرار گرفت که: هیچ تعذیب، بدتر از مشاهدت آفتاب نیست. او را به مطالعهٔ آفتاب تهدید می‌کردند و او، از خدای خود آن می‌خواست؛ کور چه خواهد به جز دو دیدهٔ بینا؟

مسکین حربا، خود آرزوی این نوع قتل می‌کرد.

چون آفتاب برآمد، او را از خانهٔ نحوست خود به درانداختند تا به شعاع آفتاب معذّب شود و آن تعذیب، احیای او بود؛ اگر خفافیش بدانستندی که در حق حربا بدان تعذیب چه احسان کرده‌اند و چه نقصان است در ایشان به فوات لذت او، همانا که از غصه بمردندی.*

رسالهٔ موران، شهاب‌الدین سهروردی*
شعراز خُشکیدهٔ گوشَوی**
طرح: Aykut Aydogdu

نظر شما