گمانم شما یک توهم هستید

Photo: Katrin Koenning
شلوغی و رفت‌وآمد در مرکز شهر، نور قطار و مترو و اتوبوس‌ روی چهره‌ها، دستپاچگی کارمندان در ساعت ناهار برای کشیدن یک نخ سیگار و هول کردن‌شان به خاطر نوشیدن یک قهوه یا چای، حالت و حس‌هایی است که کاترین کونینگ، عکاس آلمانی دوست دارد ببیند و ثبت کند.

Transit

Photo: Katrin Koenning

خودش گفته زمان کودکی آرزو داشته فضانورد شود یا دست‌کم نقاش یا حتی خواننده. اما چون خانواده بی‌پولی داشته، سراغ کارهای دیگر تصویری رفته. یکی از این کارها که او را سال‌هاست درگیر کرده، عکاسی از آدم‌هاست در حال رفت‌وآمد و حمل و نقل. زمانی که همدیگر را در ازدحام هل می‌دهند، برای ذره‌ای جای بیشتر در ایستگاه و واگن تلاش می‌کنند و ذهن و فکر و خیال‌شان جای دیگری است.

Photo: Katrin Koenning

Photo: Katrin Koenning

او می‌گوید دوست دارد همان لحظه‌ای را که ته‌مانده موسیقی از یک آی‌پاد به‌گوش، شنیده می‌شود، عکاسی کند؛ لحظه‌ای که آدم‌ها از کنار هم می‌گذرند و تلفن و تبلت در دست و احتمالا غرق یک فکر یا تصویر یا یک خط از پیام و ایمیل تازه رسیده، هیچ نگاهی به آدم مقابل‌شان نمی‌کنند. نام این زن سرخ‌پوش چه بود؟ داستان او چه بود؟

Photo: Katrin Koenning

Photo: Katrin Koenning

کاترین چند سالی است که در ملبورن زندگی می‌کند. می‌گوید بعد از پایان مدرسه مدام در حال کشف شهرها و کشورهاست. عشق ِ دیدن جاهای مختلف با تجربه تنوع زیستی و شهرنشینی آدم‌ها تاثیر زیادی روی نگاهش گذاشته. مهاجرتش به استرالیا هم باعت شده به عنوان یک مهاجر اطرافش را کشف کند. چهره‌ها در محیط و بدن‌ها در فضاهای اجتماعی و خصوصی، دغدغه روزها و ماه‌هایش هستند.

Transit

Photo: Katrin Koenning

کارهای کاترین کونین، آدم‌هایی را نشان می‌دهد که بین نور و تاریکی می‌دوند، نشسته‌اند، مستاصل یا هیجان‌زده‌اند یا چُرت می‌زنند. می‌دوند یا منتظرند تا به چیزی برسند یا ته ماجرای یک سفر بلند یا کوتاه روزانه‌ را ببینند.

Transit

Photo: Katrin Koenning

مجموعه عکس «عبور» او در همین فضاها تکمیل شده. جایی که به نظر مردم از فضای بیرونی مهجور مانده‌اند و به نظر می‌رسد، نه آنجایی هستند که فکرشان رفته و نه جایی که نشسته و ایستاده‌اند. یک سفر هر روزه؛ از خانه بیرون می‌آیند. هدفون را در گوش فرو می‌کنند. بلیت می‌خرند. سوار قطار، تراموا یا اتوبوس می‌شوند. فضای جغرافیایی‌شان را تغییر می‌دهند. سفری شروع می‌شود که برای کاترین بسیار خواستنی است.

می‌گوید حاضر است ساعت‌ها در این فضا بماند و این آدم‌ها را نگاه کند که هر روز همین برنامه را تکرار می‌کنند و چهره‌شان بین نورهای مختلف روز تغییر می‌کند. چهره‌ای که چیز زیادی از آن درک نمی‌شود. نه خوشحال و نه ناراحت، اما خسته.

*تیتر: از خاطرات کافکا

2 Comments

  1. نسترن پاسخ

    سلام.راستش میدونید من زندگی تو کشورای دیگه رو دوس دارم ولی نه برا همیشه برا تنوع چون اونایی که رفتن میگن چیز خاصی نداره به نظرم اینجا شیرین تره اونجا مدام باید با قانونای مختلف مواجه شد همش طبق یه برنامه خاص رفتار کرد

نظر شما