از سیاهی، آفتابی بافتم

شعر
آهنگ‌های این فهرست را شاید به خاطر شعرهای‌شان کنار هم گذاشتم که کار شاعران روزگار ما هستند یا به قول خارجی‌های داخل، «معاصر»ند. بدون شاعران و شعرهایشان، زندگی سخت‌تر نبود؟
بدون همچین چیزی مثلا:

به ملک جم ندهم مصرع نظیری را

«کسی که کشته نشد از قبیلهٔ ما نیست»

اگرچه عقل فُسون‌پیشه لشکری انگیخت

تو دل‌گرفته نباشی که عشق تنها نیست

عنوان: فریدون فرخزاد
شعر آخر: اقبال لاهوری
بقیه شعرها: سیاوش کسرایی، رهی معیری، هوشنگ ابتهاج، نیما یوشیج، سهراب سپهری، مهدی اخوان ثالث، محمدحسین شهریار، محمدرضا شفیعی کدکنی، حسین منزوی
عکس از فیلم کوتاه Gustav Johansson

2 Comments

  1. شاهین پاسخ

    یه کامنتی گذاشتم در مورد توجه به سیبیل در لیست بالا که جایگاه اقبال رو خیلی خوب روشن میکرد. حیف شد رفت. ولی باز بگم که اون شعر اقبال رو خوب و با دقت بخونید اگه لیست رو شنیدید. رهی که سیبیل نداشت رو نشنیدید هم نشنیدید. ترانه سهراب مال دوران بی سیبیلی ایشون هست و خب گفتم که اشتباه میکنه و بعدها که فهمید ریش و سیبیل با هم از آسمون رسید. و اون ترانه های ابتهاج هم که دیگه بهترینه به خصوص اگه کامکارا اجرا کنن.
    آها راستی این رو هم گفتم که نمرا تعطیلات رو زود شروع کرده رفته با کولیا برقصه؟ الان اینجا رو تنها داده دست تو؟ و این رو هم گفتم که به اجداد آقای یوهانسون رجوع کن که بگن شب و تیرگی چیه و چقدر مادر گونه اس تا روح گیر و تن فرسا.

  2. شاهین پاسخ

    چی شده؟ نمرا تعطیلات آخر سال رو شروع کرده و رفته با کولیا برقصه؟ اینجا رو دست تو تنها ول کرده؟
    آبراهام عزیز شما که هرکاری کنی آخرش اجداد آقای یوهانسون میان سراغت و بهت میگن که شب و تیرگی چیه. اون هست همون طور که شما هستی و باید باشی. من اینا رو برا اونایی بگم که میان اینجا گذری. عزیز من, این شعرا رو که میشنوی به اون سیبیلا دقت کن. که بهترینشون (در عین احترام تمام به سیاوش کسرایی عزیز) هم مال اقبال لاهوری علیه الرحمه اس ( به نظر من البته). حیف شعراش اونقدرا باب نشده و به جاش جناب عالی یه ترانه ای از اون سهراب در دوران بی سیبیلی گذاشتی! آخه چرا؟ سهراب هم اولاش فکر میکرد که رنگی نیست که به شب خیزد و نوید بدهد که اندکی صبر سحر نزدیک است (بگذریم که آقای علیرضا قربانی فکر کرده خیلی زرنگه و مصرع دوم رو آخر سر یه دو سه باری تکرار میکنه که جو بده “نه, شعر داره میگه اندکی صبر سحر نزدیک است”) ولی بعدها فهمید که اتفاقا سحر از دل سیاهی میاد بیرون و رنگ, هجوم رنگ و سیاهی میاره نه سفیدی سحر. شب مادر سحره. که یه دفعه که سهراب اینا رو فهمید ریش و سیبیل با هم ظاهر شد. و استاد ما آقای ابتهاج هم که دیگه با اون همه محاسن و خوبی تاج سر ماست. پس آخر سر دوباره اون شعر اقبال رو با دقت دوره کن. اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت/تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست. همین.

نظر شما