آمریکایی که من کشف کردم

آمریکایی که من کشف کردم
شاید ولادیمیر مایاکوفسکی را بیشتر با کتاب‌های ابر شلوارپوش و نی‌لبکِ مهره‌های پشت بشناسیم. کسی که به لقب «شاعر انقلابی روسی» مشهور بود؛ برخی می‌گفتند خودش از قربانیان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه است و همزمان از سوی برخی از «شهروندان» به رسمیت شناخته نمی‌شد.
در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی، مایاکوفسکی چهره محبوب و تاثیرگذاری در فرهنگ و سیاست شوروی بود. او شاعر، هنرمند، بازیگر، نویسنده، کارگردان و سخنران ماهری بود و اجراهای عمومی‌اش معمولا مقام‌های شوروی را به شدت خشمگین می‌کرد.
مایاکوفسکی در کنار کتاب‌های شعر و یادداشت‌های هنری و نمایشنامه‌های سیاسی – اجتماعی، یک سفرنامه مفصل از اروپا و آمریکا دارد که شاید کمتر شناخته شده باشد. نتیجه جهان‌گردی او در سال ۱۹۲۵ بعد از سفر چند ماهه به اروپا (غربی) و آمریکا، با نثری که خودش «روزنامه‌ای» خوانده، تبدیل به این کتاب شده که بخشی از عقایدش را درباره آمریکا دارد؛ «آمریکایی که من کشف کردم».

وازریک درساهاکیان این کتاب نایاب را از زبان ارمنی به فارسی ترجمه و نشر نقره در سال ۱۳۶۳ منتشر کرده‌ است.
مایاکوفسکی
مایاکوفسکی نبوغ و توانایی‌هایش را تقریبا در هر جنبه‌ای از زندگی فرهنگی و سیاسی‌اش وارد می‌کرد و به مرور، به چهره‌ای فرا‌تر از تحمل مقام‌های شوروی تبدیل می‌شد. رفتار او از
سوی برخی «غیرهماهنگ» و «غیرمارکسیستی» خوانده می‌شد و مشکل‌ساز هم شد. به همین دلیل گفته می‌شود، او تحت نظارت دائم مقام‌های شوروی بود.

او گفته، سفرش را به آمریکا، برای دیدن پیشرفت‌های فرهنگی غرب با دید امروزی شروع کرده؛ «با پیش ِ چشم‌داشتن منافع میهنم به سفر می‌روم.»

آمریکا در آن سال‌ها در شکوفاترین دوره تاریخی خود بود . مایاکوفسکی که از ابتدا با نگاه نقادانه به آمریکا رفته، همان ابتدای سفرش با مقایسه آمریکا با بقیه کشورهایی که دیده، می‌گوید:

«هر آنچه به آمریکایی‌ها مربوط می‌شود، نظم و ترتیب دقیقی دارد». این را با داستان ورودش به آمریکا با کشتی از راه نیویورک تعریف می‌کند:

کارمند سفارت آمریکا در مکزیک از من پرسید: مسکو؟ از شهرهای لهستان است؟ جواب دادم: نه، از شهرهای اتحاد جماهیر شوری است. اما انگار نه انگار. روادید صادر شد. بعدها فهمیدم که آمریکایی جماعت، اگر فقط نوک سوزن تیز می‌کند، در تمام دنیا در کارش همتا ندارد. اما ممکن است چیزی درباره سوراخ سوزن نشنیده باشد. سوراخ سوزن در حیطه تخصص او نیست و اجبار ندارد چیزی درباره آن بداند.

مایاکوفسکی از هنرمندان پیشگام روسیه در سبک فوتوریسم  یا آینده‌گری بود که با ستایش از تکنولوژی، این سبک را در خدمت انقلاب می‌دانستند. او در بخشی از سفرنامه‌اش از وضعیت تکنولوژی در آمریکا گفته:

بیش از طبیعت واژگونه مکزیک که با گیاهان و آدم‌هایش باعث شگفتی می‌شود، نیویورک شناور به سوی بیرون اقیانوس با ساختمان‌های روی هم برآمده و تکنولوژی‌اش آدم را به حیرت وا می‌دارد.

اما کمی بعد از چیز دیگری در آمریکا که انتظارش را نداشته، تعجب کرده: «خیلی عجیب است. اینجا هوانوردی نسبتا کمتر پیشرفت کرده. شرکت‌های قدرتمند راه‌آهن، از هر تصادف هوایی فاجعه بزرگی می‌سازند و از آن ضد پرواز بهره‌برداری می‌کنند. همین است که در ایالات متحده، تقریبا پرواز مسافری صورت نمی‌گیرد. اما شاید همین فردا آمریکا به پرواز عادت کند.»
او چند بار تاکید کرده که عاشقِ بزرگی، عظمت و تکنولوژی در نیویورک است: «من نیویورک را دوست دارم؛ نیویورک روزهای عادی و پرکار پاییزی را.»
مایاکوفسکی انتقاد کسانی را که به بخش‌هایی از این شهر ایراد گرفته‌اند، مسخره می‌کند:

دوستمان پومورسکی، در یکی از مقاله‌های انتقادی روزنامه پراودا،‌ ایستگاه‌های نیویورک را بدبینانه مسخره کرده و آنها را با طویله‌ باغ‌وحش و فریدریش اشتراسه برلین مقایسه کرده. نمی‌دانم پومورسکی چه خُرده‌بُرده‌ای با ایستگاه‌های نیویورک دارد. از جزییات فنی و امکانات و گنجایش مسافر آنها هم اطلاعی ندارم. اما ظاهرشان عین تابلوهای دورنمای طبیعت است. یکی از آن مناظری که در انسان غرور می‌آفریند.

گفته می‌شود، موقعیت نه-دنباله‌رو نه-مارکسیستی مایاکوفسکی بعد از مدتی در کشورش تبدیل به چالشی بزرگ برای حکومت شده و به همین دلیل او مدام زیر نظر بود. با این حال، مارتین سیمور-اسمیت، در کتاب راهنمای ادبیات دنیای مدرن گفته «او احتمالا تنها شاعر تبلیغاتیِ (در خدمت پروپاگاندا) قابل تحمل تمام دوران است. تمام توانش را در راه این هدف گذاشت و همانطور که بار‌ها گفته‌اند، تلاشش شیطانی و پلید .بود»

او در بخش‌هایی از سفرنامه‌اش با نگاهی که دوستان‌اش انقلابی می‌دانستند، وضعیت معیشت و زندگی آمریکایی‌ها را تحلیل می‌کند:

هر کسی متناسب با حقوق هفتگی‌اش ناهار می‌خورد. ۱۵ دلاری‌ها غذای خشک لای کاغذ می‌خورند به بهای یک نیکل و آن را با تمام نیروی جوانی‌شان به نیش می‌کشند. ۳۵ دلاری‌ها به رستوران تمام اتوماتیک می‌روند. پنج سنت می‌اندازند و دکمه را فشار می‌دهند و قهوه به اندازه معین درون فنجان ریخته می‌شود. ۶۰ دلاری‌ها و ۱۰۰ دلاری‌ها هم به رستوران‌های همه ملیت‌ها می‌روند؛ چینی، روسی، آشوری، فرانسوی… صد دلاری‌ها آرام غذا می‌خورند. آنها می‌توانند حتی دیرتر هم به سر کار برگردند.

جایی دیگر می‌نویسد: «کارگر خیلی بد می‌خورد. در آنتراکت ۱۵ دقیقه‌ای کنار دستگاه، یا توی کوچه زیر دیوار کارخانه، ناهار خشک و خالی را سق می‌زنند. از قانون کاری که کارخانه‌ها را مجبور به داشتن سالن ناهارخوری می‌کند هنوز در آمریکا خبری نیست.»
اما جایی دیگر از شام‌خوردن آمریکایی‌ها می‌گوید:

فقیرترها بهتر و سالم‌تر شام می‌خورند چون غذای خانگی می‌خورند.

آمریکا: سرزمین حمایت از سود خالص

کتاب مایاکوفسکی

پشت جلد کتاب «گفت‌وگو با مامور مالیات درباره شعر» نوشته ولادیمیر مایاکوفسکی، طراح جلد الکساندر رودچنکو

او در بخش‌های مختلف سفرنامه‌اش وقتی به مقایسه بعضی شهرهای اروپا با آمریکا می‌رسد، این‌طور می‌گوید: «استعداد شادمانی از هر چیزی به جز بورس، مرا با نیویورکی‌ها آشتی می‌دهد.»
مایاکوفسکی همچنان محو نیویورک است: «از نیویورک روزهای یکشنبه متنفرم.»

مایاکوفسکی اعتراف می‌کند که همه روز را در کوچه و خیابان‌های نیویورک راه می‌رود تا مردم را ببیند که می‌روند سر کار و رفتار و فعالیت آنها را زیر نظر بگیرد. اما یادش نمی‌رود از چیزهایی که روی اعصابش هستند، لابه‌لای تعریف‌هایش بنویسد: «حوالی باراندازها، تاریک‌تر و گل‌آلودتر و خطرناک‌ترین جاهاست. اینجا روز روشن جای خیلی جالبی است. اینجا حتما چیزی می‌غُرد: کار یا گلوله یا جار و جنجال.»
خاطرات و تاثیرات آمریکا بر ذهن مایاکوفسکی
ولادیمیر مایاکوسفکی در آخرین سال‌های زندگی‌اش از سوی برخی منتقدان به هنرمند خرده بورژوایی بودن، متهم می‌شد که هیچ‌وقت مفهوم انقلاب را درک نکرده است. هرچند که پنج سال بعداز خودکشی‌اش در سال ۱۹۳۰ میلادی، برخی شاعران جوان او را مدل و الگوی خودشان می‌دانستند. مایاکوفسکی در آخرین صفحات سفرنامه‌اش تاثیرات آمریکا را بر خودش، به سه بخش تقسیم کرده است:
اول:
او که از استادان هنر نوی شوروی است، از لحاظ زیبایی‌شناسی  آسمان‌خراش‌ها، اتوموبیل‌ها و تکنولوژی را در آمریکا تایید نمی‌کند و می‌گوید حتی پلکان‌‌های فلزی فرار از آتش‌سوزی، ذره‌ای زیبا نیستند و فقط  این سازمان‌دهی سهل و‌آسان مساله هستند. آن‌طور که خودش نوشته این بخش‌ها «فوتوریسم بدوی تکنولوژی برهنه امپرسیونیسم سطحی دود و کابل است که وظیفه‌اش به راه انداختن انقلاب در روح انسان است.»
دوم:
از وضعیت کار در آمریکا شاکی است: «تقسیم کار، کیفیت‌‌ها و شایستگی‌های انسانی را نابود می‌کند؛ خواستیم می‌فروشیم، خواستیم می‌خریم. نمی‌خواهید کار کنید، صبر می‌کنیم. اعتصاب کنید، عده دیگری را اجیر می‌کنیم. از فرمان‌بردارها و مستعدها حمایت می‌کنیم و نافرمان‌ها را به مکافات پلیس دولتی و کُلت‌های کاراگاه‌های خصوصی می‌سپاریم.»
سوم:
او که بارها تاکید کرده «کار اصلی من ناسزاگویی است و استهزای تمام آنچه که به نظرم نادرست می‌آید»، می‌گوید: «شاید خیال خام باشد؛ آمریکا دارد ثروتمند می‌شود. به همه وام می‌دهند حتی به پاپ رُم. این پول از همه جا برداشت می‌شود، حتی از کیسه لاغر کارگران آمریکا».
پایان کتاب:

پوستر مایاکوفسکی

یکی از پوسترهای طراحی مایاکوفسکی

او چند بار تاکید می‌کند که درباره آینده آمریکا چندان امیدوار نیست: «آمریکا به کشور پول و ربا تبدیل خواهد شد، نه چیز دیگر.» و اضافه می‌کند: «ممکن است ایالات متحده به آخرین حامی مسلح تقدیر تلخ بورژوازی تبدیل شود، آن‌وقت تاریخ خواهد توانست رمان خوبی به سبک ولز بنویسد: جنگ دو دنیا.»
و بعد می‌گوید که هدف‌اش از نوشتن این یادداشت‌ها این است که با اخطار وقوع جنگی در آینده دور، بررسی و مطالعه نقاط ضعف و قوت آمریکا را الزامی کند.» و تاکید می‌کند: «بانک‌ها وحشیانه به پرداخت سود سپرده‌های کارگری تبلیغ می‌کنند. این سپرده‌‌ها به تدریج آدم را به این فکر می‌اندازد که باید .نگران درصد بهره بود، نه «کار»
آخرین بخش کتاب:
مایاکوفسکی که یکی از شاعران مهم و برجسته شعر مدرن روسیه است و عاشق زندگی پیشرفته و تکنولوژی و پویایی، کتاب‌اش را با حالتی شعرگونه و وهم‌آلود با ورود کشتی به بندر لوهاور در فرانسه به پایان می‌برد. توصیف‌اش پر از ناامیدی و نگرانی از وضعیت فرانسه و اروپاست. از کلبه‌های توسری‌خورده می‌گوید و بچه‌های قد و نیم‌قد معلول و ژنده‌پوش که مسافران برایشان سکه چند سِنتی می‌اندازند و آمریکایی‌ها با دوربین‌های فوری از این صحنه عکس می‌گیرند:

این گداها در برابر من به مثابه سمبل اروپای آینده قد برافراشته‌اند…

با توصیف فضا و کوه‌‌هایی که کشتی پشت سر می‌گذارد تا به پاریس برسد، تصویرش را کامل‌تر می‌کند با لحنی مُرَدد و ناامید از وضعیت اروپا در برابر آمریکایی که رفته بود تا نقدش کند، می‌گوید:

در مقایسه با آمریکا، آلونک‌های نَزاری هستند… اما حتی چنگ انداختن به این آلونک‌ها و زمین‌ها که تملک‌شان نفرت‌انگیز است، بنابر معیارهای قرن حاضر، حالا در مقایسه با ماهیت تهاجم‌آمیز زندگی آمریکایی، یک فرهنگ باورنکردنی به نظرم می‌آمد.

ترجمه فارسی این کتاب فقط یک‌بار چاپ شده و نایاب است اما نسخه الکترونیکی آن، با اجازه ناشر در یک فایل پی‌دی‌اف ۳٫۲ مگابایتی منتشر شده و می‌توانید آن را رایگان از اینجا بگیرید.

شناسنامه کتاب:
[schema type=”book” url=”https://www.goodreads.com/book/show/118414.My_Discovery_of_America” name=”آمریکایی که من کشف کردم” description=”مایاکوفسکی این سفرنامه را بعد از سفر چند ماهه به اروپا‌ (غربی) و آمریکا در سال ۱۹۲۵ نوشته. او گفته سفر کرده که «پیشرفت‌های فرهنگی غرب را با دید امروزی ببیند».” author=”ولادیمیر مایاکوفسکی” publisher=”Hesperus Press” pubdate=”1925-01-01″ edition=”یکم، ۱۴۴ صفحه” isbn=”1843914085″ paperback=”yes” ]

One Comment

نظر شما