زن جوان آبی‌پوش

ماتیس
لیدیا دِلِکتُرسکایا (Lydia Delectorskaya)، دوست، مدل، دستیار و منشی آنری ماتیس، نقاش فرانسوی بود. لیدیا باید مثل پدرش پزشک می‌شد اما در کودکی پدر و مادرش (۱۹۲۲) به تیفوس و وبا مبتلا شدند و مُردند. لیدیای ۱۲ ساله همراه یکی از نزدیکانش، از شلوغی سال‌های آغاز انقلاب روسیه، به فرانسه فرار می‌کند و در رشته پزشکی دانشگاه سوربن پذیرفته می‌شود اما از پس هزینه‌هایش برنمی‌آید. لیدیا خیلی زود ازدواج می‌کند، ازدواجش یک سال دوام می‌آورد و به جنوب فرانسه، جایی که مهاجران روس زندگی می‌کردند، مهاجرت می‌کند. در فیلم‌ها به عنوان سیاهی‌لشکر، رقصنده و مدل، شغل موقت و کم‌درآمدی پیدا می‌کند و با بی‌پولی روزگار می‌گذرانَد.
در یکی از همین کارهای موقتی، با آنری ماتیس آشنا می‌شود و به او در نقاشی بزرگ رقص کمک می کند؛ بعد از ۶ ماه کار، ماتیس ۵۰۰ فرانک به او می‌دهد تا کار تازه‌ای را شروع کنند، اما شریک زندگی‌اش پول را در یک‌شب در کازینو به فنا می‌دهد و می‌رود. لیدیا برای پرداخت پول مجبور به شرکت در ماراتن‌های رقص می‌شود که در سال‌های دهه ۲۰ و ۳۰ رونق داشتند. تلاش لیدیا برای بازپرداخت پول، ماتیس را تحت تاثیر قرار می‌دهد و یکی از پُربارترین همکاری‌های هنری شروع می‌شود.

بعدها ماتیس، لیدیا را به عنوان کمک‌حال همسر و دستیار و منشی خودش، استخدام کرد. سه سال بعد ماتیس از لیدیا خواست مدل نقاشی‌اش شود. لیدیا، برای اولین بار به عنوان مدل، مقابل نقاشی قرار گرفت که تلاشی برای بردنش به رخت‌خواب نکرد؛ در :زندگی‌نامه‌ای که هیلاری سپرلینگ درباره ماتیس نوشته، تایید کرده:
«ماتیس چنان دل‌سپرده نقاشی بود که وقت و انرژی‌اش را با سک.س با مدل‌هایش هدر نمی داد.»
ماتیس ۴ سال از هیچ کس دیگری غیر از لیدیا نقاشی نکشید و او نه تنها مدل که تقریبا همه‌کاره خانه و استودیوی او شد. کم‌کم همسر ماتیس گفت اینجا یا جای من است یا جای او. سال‌ها بعد لیدیا گفت «خانم از من خواست بروم -نه به خاطر «حسادت زنانه» یا خیانتی که وجود نداشت- بلکه به این دلیل که من تمام امور خانه را می‌گرداندم.»
وقتی ماتیس، لیدیا را اخراج کرد، لیدیا سعی کرد با شلیک گلوله، خودکشی کند. بعد از آنکه بالاخره ازدواج ماتیس و همسرش به پایان رسید، ماتیس دوباره سراغ لیدیا رفت.
هیلاری سپرلینگ بارها با لیدیا دلکترسکایا گفت وگو کرده و معتقد است او می‌توانست یک ارتش را اداره کند. لیدیا توانایی‌های شگفتی داشت؛ استودیو را اداره می‌کرد، مدل‌ها را سازمان‌دهی می‌کرد، با دلال‌ها و گالری‌دارها سروکله می‌زد و همه‌چیز مثل ساعت کار می‌کرد.
ماتیس ۴۰ سال بزرگتر از لیدیا بود و پس از عمل جراحی که به خاطر سرطان، در سال ۱۹۴۱ انجام داد، و انتظار زنده ماندن نداشت، تا سال ۱۹۵۴ که مُرد، لیدیا همراه و حامی او بود و با آرامش، دوستی و همراهی‌اش به ماتیس کمک کرد تا نقاشی‌هایش را خلق کند.
لیدیا در برش کاغذ‌های رنگی که ماتیس با آنها تعدادی از ماندگارترین کارهایش را آفریده، نقش داشته (البته بعضی منتقدان این نقش را در حد تهیه و خرید مقواهای سفید کلفت و رنگ‌آمیزی آنها می‌دانند و گفته‌اند بُرش‌ها، تنها کار خود ماتیس است) و ۴ سال روی آماده‌سازی و نصب تزئینات نفیس نمازخانه ماتیس کار کرد؛ ماتیس این کار را شاهکار خودش می‌دانست.
خانواده ماتیس هرگز موقعیت لیدیا را در رابطه با هانری ماتیس به رسمیت نشناختند، روزی که ماتیس مُرد -یک روز پس از کشیدن آخرین پرتره لیدیا- لیدیا زود خانه را ترک کرد و مراسم خاکسپاری را به آنها سپرد. لیدیا سال ۱۹۹۸ در ۸۸ سالگی در پاریس مُرد. تا آن زمان، نقاشی‌هایی را که ماتیس به او هدیه داده بود، به موزه هرمیتاژ سن پترزبورگ بخشیده و دو کتاب موثق درباره خلاق‌ترین سال‌های نقاشی ماتیس، چاپ کرده بود.

با استفاده از این مقاله
عکس یک: پرتره لیدیا دلکتورسکایا، اثر آنری ماتیس، رنگ روغن روی بوم، ۶۴.۵x۴۹.۵ cm، فرانسه ۱۹۴۷

One Comment

  1. مینا پاسخ

    سلام و درود
    ممنون از مطلب فوق العادتون. واقعاً داستان زندگی پشت این نقاشی های بینظر شگفت انگیزه. از اینکه ما در کشف این شگفتی ها با خودتون شریک می کنید سپاسگزارم.
    امیدوارم سلامت ، شاد و پاینده باشد.

نظر شما