صبح جمعه با گوشه؛ که دلم چیزی نخواهد


آهنگ‌های نخستین صبح جمعه با گوشه در سال ۹۶ را با نگاهی به حکایت‌هایی از «سیرت پادشاهان» و «فضیلت قناعت» گلستان سعدی بشنویم؛

[alert type=secondary close=no]

سیرت پادشاهان

[/alert]

درویشی مجرد بگوشه‌ صحرایی نشسته بود. پادشاهی بر او بگذشت. درویش، از آن‌جا که فراغ ملک قناعت است التفات نکرد. سلطان از آن‌جا که سطوت سلطنت است، برنجید و گفت: این طایفه‌ خرقه‌پوشان بر مثال حیوان‌اند و اهلیت و آدمیت ندارند.
وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد. چرا خدمتی نکردی و شرط ادب بجای نیاوردی؟
ِگفت: سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد و دیگر، بدان که مُلوک از بهر پاس رعیت‌اند نه رعیت از بهر طاعت مُلوک.

پادشه پاسبان درویش است
گرچه رامش به فَرّ دولت اوست
گوسپند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش

مَلِک را گفتِ درویش استوار آمد. گفت: چیزی از من بخواه.
گفت: آن همی‌خواهم که دگرباره زحمت من ندهی.
گفت: مرا پندی بده.

گفت:

دریاب اکنون که نعمتت هست به‌ دست
کاین دولت و مُلک می‌رود دست به‌ دست

[alert type=secondary close=no]

در فضیلت قناعت:
[/alert]

رنجوری را گفتند: دلت چه می‌خواهد؟
گفت: آنکه دلم چیزی نخواهد.

 

موسیقی‌های صبح‌ جمعه با گوشه شماره ۲۱۱ را در ساندکلاود گوشه بشنوید:

 

نقاشی: پرویز کلانتری
متن: از گلستان سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی

نظر شما