صبح جمعه با گوشه؛ قصه آفرینش؛ بی‌تو شادی بر من حرام است

adam_and_eve by Elin Bogomolnik

صبح جمعه با گوشه شماره صد و هشتاد و پنج را خسرو خُلدآشیان، از دوستان گوشه برای ما نوشته است. اگر شما هم دوست دارید آهنگ‌های صبحی از جمعه‌های گوشه را انتخاب کنید، آهنگ‌ها و متن‌تان را برای ما بفرستید.

بیگ‌بنگ سه‌شنبه شبی بود. آنقدرها که می‌گویند هم بلند نبود. ناگاه بود، گرم بود، زنده بود. اما گوش‌خراش نه. شبیه نت اول دوتار حاج قربان. فردا صبحش، چهارشنبه، آدم عاشق حوا شد. چون زبان هنوز نبود، برایش آواز خواند. از ته دل، و گریست. از ته دل. پس حوا خر شد و لباس عروس پوشید. چون مهمان دیگری نبود، دوتایی رقصیدند. تا صبح.

پنجشنبه ظهر خدا خفته در بر هم دیدشان و غضب کرد. خودش عاشق حوا بود. شب نشده سیب را بهانه کرد و بر زمین گرم‌شان زد. بعد نشست به ساختن. تا ظهر جمعه یک‌سر حوا ساخت و دور ریخت. غروب فهمید نمی‌شود. رو به زمین کرد و خواند: شادی بی‌تو بر من حرام است. زمان ایستاد. روی همان غروب جمعه.

در ساندکلاد گوشه بشنوید:

 

تیتر: از ترانه «بی‌تو» جمشید شیبانی
نقاشی: آدم و حوا اثر الین، نقاش مولداویایی

نظر شما