صبح جمعه با گوشه: زیرکی را گفتم این احوال چیست؟

chvrches
داستان آن نمرای پاکیزه سرشت که زیرکی را پرسید که چرا حال و احوال ما اینگونه شد و چه شد که ما این شدیم و جواب دادن آن زیرک
مر نمرا علیه الرحمه را بخوانید در صد و پنجاهمین صبح جمعه با گوشه آهنگهای این جمعه سرد را بشنوید و اگر وقت مفتی برای هدردادن دارید، تفسیر «شعر» را هم این زیر، بخوانید.

زیرکی را گفتم این احوال، چیست؟
توی فیسبوک تو توییتر اینهمه گُلواژه چیست؟
واکنش ها و کنش های کنشگرهای ناز
بیش فعالان ِ استتوس نویس ِ شبهای دراز
گفت آن زیرک که گرچه زیرکم
نیستم من خبره در احوال خلق ای طفلکم
خلق بی اخلاق، افتاده درون خندقی
صادراتشان بود روزی بهتر از صد برگ گل
فرش ها و نقش ها و شعرهاشان بود روزی هوشبر
اندک اندک اوفتادند از بلندای زمان
زندگی شان شد تقلب، فحش دادن پیشه شان
شعرهای بهتر از برگ گل و شاعران بهتر از آب روان
جایشان دادند به چلغوز آبراهام


آهنگ‌های جمعه صدوپنجاهم در یوتیوب:

تکلیف شعر تا اواسطش روشن است. نمرا از زیرکی پرسیده که چه شد که احوال ساکنان شهری خیالی -شما فرض کن به نام نابودستان- روزگاری گل و بلبل بوده و زبانزد همسایگان و دنیا بوده اند و فرش ها و نقش های هوشربا می زدند، کم کم تباه شد و شروع کردند به فحاشی و جنگ و دعوا با هم و مسخره کردن در و همسایه هایشان و از این صحبتها. زیرک هم پاسخ داده که زیرک است، روانشناس که نیست اما به نظرش مردم نابودستان افتادند به تقلب و فحاشی و جای شاعران نازک خیال و ژرف اندیش شان را هم شاعران تقلبی مثل همین آبراهام اشغال کرده نابود شدند و رفتند پی کارشان.

عکس: چرچز
شعر و تفسیر: آبراهام متوهمیان
انتخاب آهنگ ها: نمرا

نظر شما