سینما گوشه، پنجشنبه پنجم

سینما گوشه
این هفته، فیلم‌های سینما گوشه یک‌جورهایی پدروپسری‌اند. ایده موضوع این هفته با دیدن عکس‌های ویل اسمیت و پسرش جِیدن، که این روزها سرگرم بازارگرمی برای فیلم تازه جیدن هستند، به ذهن آپاراتچی گوشه رسید.

در جست‌وجوی خوشبختی:
ای نادان.

داستان واقعی زندگی کریس گاردنر که دستگاه پزشکی خوبی ساخته بود و برای بازاریابی آن به دشواری‌هایی برخورد و کم‌کم بخش زیادی از زندگی خودش و پسرش، درگیر این ماجرا شد.
ویل اسمیت با پسرش جیدن، نقش پدر و پسر فیلم را بازی می‌کنند. پدر، نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول هم شد.
گفت‌وگویی از فیلم، میان پسر و پدر:
بابا، می‌خواهی یه چیز بامزه بشنوی؟ یه بار یه مرد داشت غرق می‌شد که یه قایق سر رسید و قایقران بهش گفت «کمک می‌خواهی؟» مرد گفت «خدا منو نجات میده». بعدش یه قایق دیگه اومد و سعی کرد مرد رو نجات بده، اما مرد گفت:«خدا منو نجات میده». بعد مرد غرق شد و رفت به آسمونا. اونجا مرد از خدا پرسید:«خدایا! چرا نجاتم ندادی؟» و خدا گفت:
«من دوتا قایق برات فرستادم، نادون».

در جستجوی خوشبختی
در جستجوی خوشبختی، ۱۱۷ دقیقه، آمریکا، ۲۰۰۶

درخت زندگی
من چطور می‌توانم خوب باشم، اگر خودت خوب نيستی؟ (از اینجا)

بخش مهمی از فیلم «درخت زندگی» جدا از آن تصویرهای آغاز هستی که معمولا مخالفان فیلم برای کوبیدن‌اش استفاده می‌کنند، درباره رابطه پدر (خالق) نه چندان مهربان و خانواده‌اش – به ویژه با دو پسرش- است.
گفته‌اند آن تصویرها به ویژه آن دایناسورها، درک خامی از هستی و آفرینش است و ریتم فیلم کُند است؛ این «ریتم کند» هم از آن حرف‌های کلیشه‌ای است که معمولا نثار همه فیلم‌هایی می‌کنند که از الگوهای متداول جذب بیننده، پیروی نمی‌کنند.
من این تصویرهای به قول این دوستان، خام و ساده را دوست دارم و دلم نمی‌‌خواهد برداشت‌های پیچیده و عمیق فلسفی را از پیدایش هستی ببینم.
قطعه «پدری» اثر الکساندر دسپلات، از موسیقی فیلم «درخت زندگی»:

برد پیت در فیلم درخت زندگی
درخت زندگی، ۱۳۹ دقیقه، آمریکا، ۲۰۱۱

کشتن مرغ مقلد:
مرغ مقلد را نکُش چون آزاری ندارد و برایمان آواز می‌خواند.

از جمله بی‌شمار تحسین و تعریف‌هایی که از این فیلم شده، یکی هم این است که آن‌را در شُمار بهترین فیلم‌هایی می‌دانند که درباره «پدری» است و رابطه پدر و فرزندان.

کشتن مرغ مقلد

کشتن مرغ مقلد، ۱۲۹ دقیقه، آمریکا، ۱۹۶۲

علف‌های شناور (نی‌زارهای لغزان هم ترجمه شده)

این فیلم بازسازی فیلم کوتاه و بی‌صدای «داستان علف‌های شناور» است که یاسوجیرو اوزو سال ۱۹۳۴ ساخته بود.
یک بازیگر تآتر پس از سال‌ها به روستایی بر‌می‌گردد و پسرش را می‌بیند که حاصل یک رابطه گذرا در روزگار گذشته است…

علف‌های شناور

علف‌های شناور، ۱۱۹ دقیقه، ژاپن، ۱۹۵۹

کُلیا:

داستان فیلم در چکسلواکی کمونیستی دهه ۸۰ میلادی می‌گذرد. بین پدر و پسر این فیلم، رابطه خونی برقرار نیست اما زندگی، آنها را مثل یک پدر و پسر کنار هم می‌گذارد.
اسکار و گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی ۱۹۹۷ را به این فیلم دادند و خیلی جایزه های دیگر.

فیلم کولیا

کولیا، ۱۰۵ دقیقه، جمهوری چک، ۱۹۹۶

سیمپسون‌ها:

وقتی بابای آدم الکلی باشد و شغلش برقراری امنیت در نیروگاه اتمی، معلوم است که با این بابا ماجراهای زیادی خواهد داشت. پسر هم البته دست کمی از پدر ندارد و با آن‌که باهوش است، دست و دلش به درس‌خواندن نمی‌رود و دنبال شر درست کردن است.
هومر سیمپسون
(پدر) و بارت سیمپسون (پسر)، پسر و پدری هستند که گاهی تا مرز مرگ روی اعصاب هم راه می‌روند ولی همدیگر را دوست دارند و بیشتر از ۲۴ سال است خَلقی را شیفته خودشان کرده‌اند.

سیمپسون‌ها، پدر و پسر

سریال سیمپسون‌ها، بیش از ۵۰۰ قسمت، آمریکا، از سال ۱۹۸۹ تا حالا

One Ping

  1. Pingback: سینما گوشه؛ پنجشنبه هشتم، جف بریجز - گوشه

3 Comments

  1. مهناز پاسخ

    سلام خسته نباشید…. مرسی من این گوشه ی دنیام رو خیلی دوست دارم. همیشه باشید لطفا … یه چیز دیگه لطفا فیلم های پدری دختری هم معرفی کنید… ممنون

    1. گوشه

      ممنون. تو فکرش بودیم، فعلا آپاراتچی‌مون رفته گل بچینه یه مدت نیست، حتما بهش می‌گیم.

نظر شما