خوش‌آمدی

welcome

داستان فیلم «خوش‌آمدی» دراین یادداشت تا حدی مشخص می‌شود.

بلال، جوان ۱۷ ساله عراقی، سه ماه از زندگی‌اش را گذاشته تا از کردستان عراق به فرانسه برسد؛ به دختری که در عشق‌اش می‌سوزد. به خاطر او پناهنده می‌شود اما دختر با خانواده‌اش به لندن رفته. حالا بلال جوان باید عشق را از فاصله کانال مانش یا انگلیس حس کند؛ بدون پاسپورت، ویزا، پول و بی‌تایید خانواده دختر.
تنها راه، سفر قاچاقی به لندن است. تلاش‌اش برای این کار، از راه پنهان‌شدن در کانتینتر کامیون‌، بی‌فایده می‌ماند و برگردانده می‌شود. حالا تنها راه، شناست. شنا در محدوده‌ای حدود پنجاه کیلومتر آب سرد کانالی که فقط شناگرهای عالی آن‌هم در شرایطی خاص امتحان‌اش کرده‌اند. بلال حتی یک اصل ساده از شنا نمی‌داند. برای همین به استخری می‌رود تا شناکردن را یاد بگیرد.

پوستر فیلم خوش‌آمدیسیمون (وینسنت لیندن) یکی از مدیران استخر که روزی قهرمان شنای فرانسه بوده، مرد میانسال ِ درگیر طلاق است. تلاش شبانه‌روزی بلال را که می‌بیند قبول می‌کند به او شنا یاد دهد:
جلسه‌ای ده یورو.

او می‌فهمد که بلال برای یادگرفتن شنا دلیل خاصی دارد. به شدت مانع بلال می‌شود تا برای شنا در کانال، جان‌اش را به خطر نیاندازد، اما پناه دادن‌اش به بلال و کمک‌کردن‌اش به بقیه کُردهای پناهنده، برای خودش دردسر بزرگی می‌شود. بلال، یک روز که شنا را یادگرفته و بی‌تابِ مینا شده، دل به اقیانوس اطلس می‌زند…

سیمون یک روز به همسر سابق‌اش که هنوز دوست‌اش دارد، می‌گوید این جوان برای رسیدن به عشق‌اش چهارهزار کیلومتر راه آمده و می‌خواهد کانال را با شنا طی کند ولی من نتوانستم از این طرف خیابان بیایم آن‌ طرف و تو را نگه دارم که نروی.

کارگردان فیلم «خوش‌آمدی» که سفر قاچاقی‌های آدم‌ و زندگی پناهنده‌ها دغدغه‌اش است، جایی گفته هر ده دقیقه یک کشتی از فرانسه به بریتانیا یا برعکس سفر می‌کند. انسان‌های زیادی در این کشتی‌ها یا کامیون‌ها زندگی‌شان را به خطر می‌اندازند تا به هر دلیلی از این کانال بگذرند. خیلی از آنها می‌میرند. جسد آنها به گمرگ کشوری فرستاده می‌شود که از آنجا آمده اما آن کشور (فرانسه یا بریتانیا) جسد را برمی‌گردانَد، چون در آمارش، از آن آدم اسمی نیست. گاهی این برگرداندن جسد، سه چهاربار تکرار می‌شود تا یکی از دو کشور آن را بپذیرد. او می‌گوید: این مایه شرم غرب است.

همین شرمندگی را در فیلم «خوش‌آمدی» می‌بینید. در حرکات سیمون که به عنوان یک فرانسوی می‌خواهد کُردهای پناهنده را در خانه‌اش جا دهد. در زندگی زن سابق او که یک مرکز برای غذا دادن به پناهنده‌ها دارد اما از قانون کشورش به شدت می‌ترسد. در رفتار همسایه ضدخارجی سیمون که به او می‌گوید حق ندارد «تفاله» به خانه‌اش بیاورد وگرنه به پلیس خبر می‌دهد که او با خارجی‌های غیرمجاز در ارتباط است. همسایه‌ای که جلوی ورودی خانه‌اش، پادری است که رویش نوشته Welcome…

Film: Welcome -Philippe Lioret-2009

نظر شما